پاییز هزار رنگ

پاییز هزار رنگ

paeez-kakhk-1

امروز پاییز با رنگ و روی هزارش و این هوای دلنشینش  دلم را بی تاب کرده بود بروم  و قدم بزنم در کوچه باغ رنگ رنگ ، به ایام کودکی که در کوچه باغ های کاخک هر فصل را در سرور بودیم …

یاد آن روزگار بخیر..  زمین و آسمان آن روز ها مثل ما آدمها هنوز بخیل نشده بود با ما و کوچه باغ حال و هوای دیگری داشت …

در هر جا نهر آبی بود و زندگی و شور و نشاط ، پرندگان هم جشن داشتن بر درختان و بلبلان آواز زندگی سر میدادند و ما هم به کاخک مینازیدیم به سبب نگین سبز کویر بودنش …

از این سو تا کلات مسیر را در میان جنگلی میدیدم که درختانش هوای سر به هم رساندن داشتند و از آنسو (زیر امامزاده) آخر هفته ها باغستانی را می پیمودیم جهت زیارت امامزاده مهیاباد …

خیابان آبشار را مگو که انگار خاطره ای دور و دارز بود و بگذشت …!

هر چه خود خود توانستیم با محبت خود طبیعت را به قهر وا داشتیم و بلای خشکسالی بر سر ما نازل شد و هر آنچه را هم که از این سالهای سخت جان سالم به در میبرند شهرداری زحمتش را می کشد و آنها را از سر کاخک باز می کند !!!

نمی دانم بیاد دارید کشموهای (دهخدا : کشمو. [ ک ِ م ُ ] (اِ) اراضی زراعتی و صحرا در اصطلاح گناباد خراسان . کشتمان) گوله (Gola) ، رعفینی (Rafeyni) ، سبسدو (Sebesdo) و بلک (Belek) را و یا عطاری (Atari) که کوچه های باریکشان چه سرسبز بودند و چه صفایی داشتند ، انسان را به اعماق تاریخ میبردند و  تن را از دغدغه های امروز می رهانیدند … به یاد دارید ؟؟

paeez-kakhk

اما هر سال که گذشت شوراهای محترم و شهرداران عزیز هر کدام برای کشموهای کاخک خوابی را دیده و تیشه به ریشه آن زدند ؛ کشمویی که تمام دارایی یک کشاورز بی نوای کاخک بود ، کشمویی که چهار زرد آلو و کشته ی (برگه زرد آلو ، خشک شده زرد آلو) آن ، دو میوه  و چند ریشه زعفران تمام زندگیش را تامین می کرد از او ستاندند و او را دست نگر دو پول سیاه یارانه و کمیته کردند و لباس سرافکندی و خفت خواری را بر تنش نشاندند .

البته انتظاری هم نیست از آقایان خودشان حقوق دولت تمام حواسشان را گرفته و به یاد ندارند که مردم کاخک همه کشاورز و دامدار بوده اند و تنها راه در آمدشان همان …

یکبار گوله ، رعفینی ، بلک ، سبسدو و … را قتل عام کردند به نام بلوار کشاورز ولی سر آخر راه  به خانه آقایان کاخک که رسید چرخید !! (جای بحث مفصل دارد انشالله اگر عمری باشد)

و یکبار دیگر بلوار از وسط عطاری ، یکبار کوچه از این سو و یکبار کوچه از آن سو و آخرین شاهکارشان هم خیابان در میان کنارود تنها کشمویی که جان سالم بدر برده بود از این قتل و غارت و سبسدو ..

واقعاً مانده ام که شهری که کمتر از پنج هزار نفر جمعیت دارد واقعاً اندازه یک شهر بیس سی هزار نفری خیابان میخاهد چه کار؟؟!!  شهری که خیابان اصلیش زمین های نساخته فراوان دارد و آنهایی هم که ساخته شده فقط یک مغازه در کنار خیابان است و پشت آن خالی !!

آیا واقعاً نیاز و مشکل شهر ما امروز خیابان است ؟ یا درختان و باغات بیشتر بکار کاخک می آمد ؟؟

اصلاً شاید همین نامهربانی ما با درختان و پرندگانی که آشیانه هایشان بود و تمام موجوداتی که نفع میبردند این بلاها چون خشکسالی را سر ما آورده ، به گمانم اگر به خاطر همین چند موجود زنده نبود کلاً منطقه ما از بین می رفت .

ما آدم ها …   ما آدم ها ….   هییییی …….

  • در آخر عذر میخاهم بابت این پست و تمامی پست های دیگر که از سر عجله  کار همیشگی این روزهای ما انسانها ، نگارش صحیح ندارند و فعل و فاعل و مفعول همه جابجا ..